یه روز یه حاکم داشت از یه مسیری می گذشت سر راه یه تخته سنگ دید.خواست که تحته سنگ را برداره که یه فکری کرد.رفت یه گوشه قایم شد و دید که همه از کنار تخته سنگ رد می شن بدون اینکه به آن توجه کنن.تاجر.وکیل.وزیرو...هیچکس توجه نکرد تا اینکه یه دهقان که رو کولش یه گونی بود به تخته سنگ رسید.گونی را زمین گذاشت و تخته سنگ را برداشت که به کناری بگذاردکه دید کیسه ای طلا در زیر آن است.گاهی بعضی موانع زندگی آدمو تغیر میده.چقدر به موانع ومسایل زندگیمون اهمیت میدیم؟؟؟باهاشون روبرو میشیم یا از کنارشون میگذریم؟؟؟؟
سلام دوست عزیز وبلاگ باهالی داری امیدوارم موفق بشی.اگر مایلی تبادل لینک کنیم؟